فهرست مندرجات : مقدمه
معاد در قرآن
مراحل وجود و هستی
امکان معاد نمونه های برای معاد
انگیزه های انکار معاد
گریز از مسئولیّت
عدم ایمان به قدرت و علم خدا
آگاهی نداشتن به زمان قیامت
زنده کردن مردگان
مرگ ، پایان و نیستی
پی نوشتها
فهرست منابع و مأخذ مقدمه :معاد، در عقل و فطرت هر انسانى جایگاه قابل توجّهى دارد، زیرا کیست که نپرسد و یا نخواهد بداند که آینده انسان و جهان چه مىشود؟ پایان عمر و تلاش ما به کجا مىرسد؟ نتیجه و هدف از زندگى چیست ؟ آرى این سؤالها براى همه مطرح است.در پاسخ به این سؤالها دو جواب داریم:الف: تمام ادیان ، آینده جهان و انسان و نتیجه کارها و تلاش او را بسیار روشن وامیدوار کننده و روح بخش مىدانند، قرآن مىگوید :«و أنّ اِلى ربّک المنتَهى» (1)همانا نهایت و پایان به سوى پروردگارت مىباشد.ب: مکتبهاى مادّى، آینده جهان و انسان را بنبست، تاریک، فانى و نیستى مىدانند و این دید بسیار خطرناک و یأسآور است، علاوه بر این چنین مکتبهایى هیچ گونه دلیل علمى هم براى عقیده خود ندارند.قرآن دراین باره مىفرماید:«و قالوا ما هِىَ الاّ حیاتُنَا الدُّنیا نَموتُ و نَحیى و ما یُهلکُنا الاّ الدّهر و ما لَهم بِذلکَ مِن عِلمٍ اِنْ هم الاّ یَظنُّون» (2)کسانى که ایمان به قیامت ندارند گفتند: زندگى جز همین چند روز دنیا نیست که ما هم در آن مرگ وحیاتى داریم وبعد هم روزگار ما را نابود مىکند.ولى این انکار و گفتهها روى علم و دلیل نیست، بلکه تنها یک سرى وَهم و خیالى باطلى است که آنها دارند. معاد درقرآن :
آیات قرآن کریم, پیرامون اثبات معاد و احتجاج با منکرین آن را مى توان به پنج دسته،تقسیم کرد:
1ـ آیاتى که بر این نکته, تاکید مى کند که برهانى بر نفى معاد،وجود ندارد. این آیات،به منزله خلع سلاح منکرین است .
2ـ آیاتى که به پدیده هاى مشابه معاد،اشاره مى کند تا جلوى استبعاد را بگیرد.
3ـ آیاتى که شیهات منکرین معاد را رد، ا مکان وقوع آنرا تثبیت مى کند.
4ـ آیاتى که معاد را به عنوان یک وعده حتمى و تخلف ناپذیر الهى،معرفى مى کند و در واقع، وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق، اثبات مى نماید.
5ـ آیاتى که اشاره به برهان عقلى بر ضرورت معاد دارد.
در حقیقت، سه دسته اول، ناظر بر امکان معاد؛ و دو دسته اخیر، ناظر به وقوع و ضرورت آن است . مراحل وجود و هستى براى اثبات هر وجود و موجودى سه شرط و مرحله لازم است:
الف: امکان شدن.
ب: دلائل وقوع.
ج: نبود مانع.
بنابراین بهتر است ببینیم اساساً معاد یک واقعیّت شدنى است یا نشدنى؟ یعنى آیا از نظر عقل محال نیست؟ و بعد از آنکه امکان آن براى ما روشن شد، دلیل معاد چیست؟ زیرا تنها ممکن بودن کافى نیست، بلکه هر کار ممکنى تا دلیل و علّت نداشته باشد واقع نمىشود، و در مرحله سوّم بحث دراین است که مانعى براى معاد نیست.
این سه شرط براى معاد نیز وجود دارد که به ترتیب بیان مىکنیم:
الف: امکان معاد آیات قرآن برای امکان معاد را می توان به چند گروه تقسیم کرد :گروه اول آیاتی که از طریق اشاره به نظم موجود در جهان ، بیانگر قدرت خداوند در زمینه امکان پذیر بودن معاد می باشد . (سوره احقاف / 33 )گروه دوم آیات اشاره دارد به تطورات جنین و دگرگونی های یک نطفه که از آغار طی می کند تا به یک جنین کامل تبدیل شود .( مومنین ، آیات 12 الی 16 و قیامت ، آیات 37 الی 40 )گروه سوم آیات ، اشاره دارد به آفرینش نخستین انسان . ( عنکبوت / 19 ، اعراف / 29 و یس ، 78الی 79 )گروه چهارم از آیات که اشاره داره به احیای ارض و نباتات در طبیعت و ... . ( روم / 19و 50 ، فصلت / 39) و از سوی دیگر دلایلی وجود دارد که با پاسخ دادن به سؤال افرادی که می پرسند ، چگونه امکان دارد که بدن پوسیده ، دوباره احیاء شود ؟ و آن را دلیل بر به وقوع نپوستن معاد می دانند ، می توان امکان به وقوع پیوستن و حتمی بودن معاد را اثبات نمود .در طول تاریخ، هیچ کس دلیل علمى براى نبودن معاد نیاورده است وتنها چیزى که مخالفان معاد زمزمه مىکنندآن است که مگر مىشود انسانِ مردهاى که ذرّاتش پوسیده و پخش شده است بار دیگر زنده شود؟ آیا این محال نیست؟پاسخ عقل و قرآن آن است که بدون شک و تردید این کار شدنى است، زیرا هم در فکر قابل تصوّر است و هم دائماً در شبانه روز نمونههایى از زندهشدن مردگان را به چشم خود مىبینیم.گرچه استدلالهاى ما از قرآن است، لیکن قرآن فکر و عقل ما را دعوت به اندیشه مىکند و مىگوید: آیا کسى که نمونههاى کارش را هر روز و شب و در هر فصل و سال مشاهده مىکنید، باز جایى براى استبعاد و انکار عمل و کارى از او وجود دارد؟!امام جواد علیه السلام مىفرماید: خوابیدن و بیدارشدن، بهترین نمونهاى است که مردن و زنده شدن را براى ما قابل درک مىکند. آرى مرگ یک خواب طولانى و شدیدى بیش نیست.بهار و پائیز درختان، نمونه دیگرى از زنده شدن و مردن گیاهان است، در سوره فاطر مىخوانیم: خداست که بادها را مىفرستد تا ابرها را برانگیزد و آنرا به شهرها و مناطق مرده روانه مىکند و پس از باریدن، آن شهر مرده را زنده مىکند، سپس مىفرماید: «کذلِکَ النُّشور» (3)یعنى زنده شدن مردگان هم مانند زندهشدن درختان و گیاهان است.در جاى دیگر مىفرماید: «و اَحیَینا بِهِ بَلدَةً مَیّتا کذلِکَ الخُروج» (4)ما به واسطه باران شهر مرده را زنده کردیم، همچنین است خروج شما در قیامت.بنابراین، نمونههاى زنده شدن در آفرینش و جهان هستى هر روز و شب و هر سال و فصل پیش چشم ما مىدرخشد و مسأله زندهشدن مرده (با آن همه عظمت) را براى ما ساده و ممکن جلوه مىدهد.
نمونههاى دیگر براى امکان معاد
قرآن براى اثبات زنده شدن مردگان که کار محالى نیست، نمونههاى فراوانى را بیان مىکند، از جمله:
الف: شخصى استخوان پوسیدهاى را از دیوار کند و با فشار دست آن را پودر کرد (و با یک دنیا غرور و نِخوت) به رسول خداصلى الله علیه وآله گفت: کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشى شده را زنده کند؟خداوند به پیامبرش مىفرماید:«قل یُحیِیهَا الّذى أنشَأها اوّلَ مَرّة» (5)به او بگو: همان خدایى که مرتبه اوّل او را آفریده، بعد از متلاشى شدن هم مىتواند دوباره آن را خلق کند.اگر سازنده کالایى بگوید که من محصول کارخانهام را باز کرده و دوباره بهم متّصل مىکنم، سخن گزافى نگفته است، زیرا ساختن از باز کردن و دوباره بستن مهمتر است. ب: حضرت عُزیر علیه السلام در سفرى از کنار آبادى خراب شدهاى عبور مىکرد، از روى تعجّب (نه انکار) پرسید: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مىکند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید: چقدر در اینجا ماندهاى؟ آن پیامبر گفت: یک روز یا نصف روز. خداوند فرمود: تو صد سال است که اینجا هستى، به الاغى که سوارش بودى و غذایى که همراه داشتى نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ، مرده و پوسیده و متلاشى شده، ولى غذایى که باید بعد از یکى دو روز فاسد شود، صد سال است که سالم نگاهدارى شده است، حالا براى اینکه زندهشدن مردگان را با چشم خود ببینى نگاهى به همین استخوانهاى پوسیده الاغ کن که در جلو چشم تو آنرا از زمین بلند و گوشت و پوست و روح را به او بر مىگردانیم تا براى آیندگان نشانه ودرسى باشد. آن حضرت زمانى که هم زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صدساله را دید گفت: مىدانم که خدا بر هر کارى قدرت دارد. ج: حضرت ابراهیم علیه السلام از کنار دریایى مىگذشت، لاشهاى را دید که گوشهاى از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکى قرار داشت و حیوانات دریایى و صحرایى و پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذرّهاى از آن را یک نوع حیوانى مىخورد، همین که این منظره را دید از خدا پرسید: روز قیامت چگونه مردگان را زنده مىکنى؟ (در حالى که ذرّات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حیوانى گردیده است) خداوند از ابراهیم پرسید: آیا ایمان به معاد و قدرت من ندارى؟ گفت: چرا ولى با مشاهده عینى، آرامش دل پیدا مىکنم.
آرى، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام مىکند، ولى تجربه و مشاهده دل را آرامش مىبخشد.
خداوند به ابراهیم فرمود: چهار نوع پرنده را بگیر و پس از ذبح و کشتن، گوشتشان را در هم مخلوط کن و بر بالاى چند کوه بگذار و سپس یک یک آن پرندگان را صدا کن و ببین چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در کنار هم قرار مىگیرد و به شکل پرنده اوّل ساخته مىشود. حضرت ابراهیم علیه السلام خروس، کبوتر، طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان را کوبیده و در هم مخلوط کرد و بر سر ده کوه نهاد، سپس هر یک از آن پرندهها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها که بر سر هر قله کوهى بود، بهم متّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرنده کامل در آمدند. آرى، خداوند براى امثال حضرت ابراهیم که در کلاسهاى ابتدایى و متوسطه قبول شدهاند، مرحله بالاترى دارد و آنان را به آزمایشگاههاى مخصوص خود در نظام هستى مىبرد، ولى براى کسانى امثال ما که از پلّههاى اوّل هم بالا نرفتهایم، از مقام شهود، حضور، معراج، ملکوت و یقین خبرى نیست. بنابراین وسوسه منکران معاد در دو چیز است:اوّل اینکه آیا مىشود استخوان پوسیده زنده شود؟«و قالوا ءاِذا کنّا عِظاماً و رُفاتاً ءانّا لَمبعوثون خَلقاً جَدیدا» (6)مىگویند: آیا هنگامى که ما استخوانهاى پوسیده و پراکندهاى شدیم، دگر بار آفرینش تازهاى خواهیم یافت؟!
دوّم اینکه بر فرض زنده شدن استخوانهاىِ پوسیده ممکن باشد، این کار توسّط چه کسى انجام خواهد گرفت؟«فسیَقولونَ مَن یُعیدُنا قُلِ الّذى فَطَرکم اوّلَ مَرّة» (7)مىپرسند چه کسى دوباره ما را برمىگرداند؟ به آنها بگو: همان خدایى که بار اوّل شما را آفرید.
کسانى که اینقدر بهم پیوستن اجزاى متلاشى مردگان و زنده شدن آنها را بعید مىدانند، چرا در اصل آفرینش شکى ندارند؟ اصل آفرینش که از دوباره آفریدن مشکلتر است! اگر یک کارگر ساده خشتمال بگوید که من خشت خودم را خرد مىکنم و دوباره از نو از همان خاک، خشت تازهاى مىسازم، آیا اینقدر تعجّب مىکنند؟! اگر کسى که هواپیما مىسازد بگوید: من این هواپیما را باز مىکنم و درهم مىریزم و دوباره مىسازم، آیا باید در سخن او شک کرد؟ هرگز، زیرا بازکردن و بستن به مراتب از ساخت اوّل آسانتر است و کسى که کار مشکلى انجام داد، کار آسانتر را هم مىتواند انجام دهد. (گرچه نزد خدا و قدرت بىنهایت او هیچ چیز مشکل نیست.)
به سراغ قرآن مىرویم که در این زمینه مىفرماید: «هُو الّذى یَبدؤا الخَلقَ ثمّ یُعیدُه و هُو اَهوَنُ عَلیه» (8)او خدایى است که خلق و آفرینش را پدید آورد و سپس آن را باز مىآورد و باز آوردن آسانتر است.باز هم چند مثال ساده دیگر بیاوریم که چگونه از ذرّات پخش شده و بىجان، موجودى جاندار ساخته مىشود:1- گاو علف مىخورد و از ذرّات علف شیر بیرون مىآید.2- انسان قطعه نانى میل مىکند و از درون آن اشک، خون، استخوان، مو، ناخن و گوشت و... ساخته مىشود.3- بسیارى از پارچهها از نخى است که از دل نفت بیرون کشیده شده است.4- فلزى که ذوب مىشود، کفهاى درون خود را خارج و بیرون مىریزد.5 - مَشک دوغى را مکرر تکان مىدهید، سپس ذرّات پخش شده چربى همه یکجا و بر روى آن جمع مىشود.چگونه قبول مىکنید که دستگاه گوارش گاو بتواند شیر را از علف بیرون کشد، انسان بتواند نخ را از دل نفت بیرون آورد و شما بتوانید با حرکتى که به مشک مىدهید ذرّات پخششده چربى را جمع نمایید، امّا همین که مىشنوید خدا زمین را حرکت مىدهد؛ «اِذا زُلزِلَت الارضُ زِلزالَها» (9)و ذرّات استخوانهاى پوسیده ما را از هر جایى که باشد یک جا جمع مىکند، قبول نمىکنید؟
در این بحث، چند آیه ساده و کوتاه از قرآن کریم را متذکّر مىشوم، از جمله:
* «کما بَدَأکم تَعُودون» (10)همان گونه که شما را در آغاز پدیدآورد، زنده مىکند.
* «و لَقَد عَلِمتُم النَشأةَ الاُولى فَلولا تَذَکّرون» (11)اى منکران معاد! شما که به آفرینش نخستین آگاهى دارید، پس چرا پند نمىگیرید و باز لجاجت مىکنید؟
* «فَلیَنظُرِ الانسانُ مِمّ خُلِق خُلِقَ من ماءٍ دافِق یَخرُجُ من بَین الصُّلبِ و التّرائِب اِنّه على رَجعِه لَقادِر» (12)باید انسان بنگرد که از چه خلق شده، از آبى جهنده آفریده شده که این آب جهنده از میان کمر و دندهها بیرون مىآید. آرى، خدایى که شما را از چنین آبى آفرید از برگردانیدن انسان و دوباره زنده کردنش تواناست .
* «ألَیس ذلِکَ بِقادرٍ على أن یُحیِى المَوتى»(13)آیا خدایى که شما را از نطفه آفرید، نمىتواند دوباره مردگان را زنده کند؟
* «أفَعَیِینا بِالخَلقِ الاوّلِ بل هم فى لَبسٍ من خَلقٍ جَدید» (14)مگر ما از خلقت اول وامانده شدیم که آنها از خلقت جدید و دوباره در شک و شبهه افتادهاند.
* «أوَلَم یَروا انّ اللّه الّذى خَلَق السّمواتِ و الارضَ قادِرٌ على أن یَخلُقَ مِثلَهم» (15)آیا مشاهده نمىکنند خدایى که آسمانها و زمین را آفرید، مىتواند مثل این مردم را نیز بیافریند؟
*«أوَلا یَذکُر الانسان أنّا خَلقناه من قَبل و لم یَکُ شَیئا» (16)آیا کسى که معاد را باور ندارد به یاد ندارد که ما از اوّل او را آفریدیم در حالى که هیچ نبود؟
چون بناى این تحقیق به خلاصه گویى است، بنابراین از نمونههاى دیگرى که در قرآن آمده و از ماجراهایى نظیر داستان اصحاب کهف که بیدارشدن یک عدّه جوانمرد خداشناس بعد از 309 سال خواب است، صرفنظر مىکنیم. انگیزههاى انکار معاد
1- گریز از مسئولیّت
قرآن مىفرماید:«یُریدُ الانسانَ لِیَفجُرَ اَمامَه یَسئَلُ أیّانَ یَومُ القیامَة» (17) انسان مىخواهد براى فساد و عیّاشى راههاى جلو خویش را باز کرده و آن را موجّه کند، لذا منکر قیامت شده و مىگوید: قیامتى نیست، تا بتواند هر کارى مىخواهد انجام دهد.گاهى انسان مىخواهد از درخت یا زمینى در بیابان استفاده کند، وجدان اخلاقى و روح تقوا به او مىگوید: این کار را نکن که صاحبش راضى نیست. او براى اینکه سر وجدان خود کلاهى بگذارد و راه را براى استفاده خود باز کند. مىگوید: این زمین و درختان که مالک ندارند.یا مثلاً وقتى مىخواهد کسى را غیبت کند مىگوید: فلانى به قدرى شخص ناروایى است که اساساً غیبت ندارد، تا بدین وسیله بتواند هرچه دلش مىخواهد نثار او کند. گاهى براى توجیه نگاه به نامَحرم مىگوید: همه خواهر و برادریم. گاهى که مىترسد امر به معروف و نهى از منکر انجام دهد و یا با طاغوت درگیر شود، مىگوید: باید تقیهّ کرد. گاهى که قاطعیّت کافى ندارد، مىگوید: باید با مردم مدارا نمود.آرى، انسان چنان قدرت توجیه دارد که گاهى خود او هم ناخودآگاه آن را باور مىکند. ما این انگیزهها را که ریشه روانى دارد، به عنوان «گریز از مسئولیّت» نام مىنهیم.
2- عدم ایمان به قدرت و علم خدادر آیات متعدّد قرآن مىخوانیم که مخالفان و منکران معاد هیچ دلیل و برهان علمى براى انکار قیامت ندارند، بلکه تنها زنده شدن را بعید مىدانند که ما نمونههاى آن را در اینجا بیان مىکنیم:* «و ما لَهم بِذلِک مِن عِلمٍ اِنْ هُم اِلاّ یَظنُّون» (18)کسانى که منکر معاد هستند هیچ گونه دلیل علمى ندارند، تنها با خیال و گمان حرفهایى مىزنند.* «زَعَم الّذینَ کَفروا أن لَن یُبعَثوا» (19)کفّار گمان مىکنند که بعد از مرگ دیگر زنده نمىشوند.* «اِذا ضَللنا فِى الارضِ ءانّا لَفِى خَلقٍ جَدید» (20)آیا هر گاه ما مرده و پوسیده شدیم و ذرّات بدن ما در زمین پراکنده و گم شد، دوباره آفریده مىشویم؟!* «ءاذا کنّا تُراباً ءاِنّا لَفِى خَلقٍ جَدید» (21)آیا هر گاه ما بعد از مرگ پوسیده و خاک شدیم باز هم زنده مىشویم؟!با توجّه به گفتههاى مخالفان مىبینیم که تنها بهانه آنها استبعاد و بعید دانستن قیامت است، لیکن قرآن جوابهاى روشنى به آنها مىدهد که ما نمونههایى از آن را در بحث (امکان معاد) بیان کردیم و در اینجا هم حدیثى را اضافه مىکنیم که رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: «اذا رأیتُم الرَّبیعَ فَاکثروا ذکر النُّشور» هر گاه فصل بهار را مشاهده مىکنید زیاد به یاد قیامت و زنده شدن بعد از مرگ خودتان باشید.آیات قرآن هم مکرّر این مسأله را دنبال مىکند که زنده شدن مردگان چیزى است مثل زنده شدن زمین و درختان. این بهار نو ز بعد برگ ریز هست برهان بر وجود رستخیزدر بهاران سرّها پیدا شود هرچه خورده است این زمین رسوا شودآرى، دلیل انکار معاد همان است که انسان ایمان به قدرت خداوند ندارد، لذا قرآن براى مخالفان نمونههایى از قدرت الهى را نقل مىکند و مىفرماید: همان قدرتى که تو را ساخت مىتواند متلاشى کرده و دوباره از نو بسازد و ناگفته پیداست که متلاشى و بهم پیوستن از اصل آفریدن آسانتر است (گر چه براى خدا هیچ کارى، مشکل نیست).
3- آگاهى نداشتن به زمان قیامتبهانه دیگر مخالفان معاد این است که زمان قیامت چه وقت است؟در قرآن مىخوانیم که پس از شنیدن جوابهایى از رسول خداصلى الله علیه وآله به جاى قبول کردن با تعجّب و مسخره سر خود را تکان داده و مىگفتند: «و یَقولون مَتى هو» (22) قیامت چه وقت است؟ غافل از آنکه زمان وقوع قیامت را جز خدا کسى نمىداند، ولى ندانستن تاریخ هرگز دلیل انکار نیست. آیا اگر کسى ساعت مردن خود را نداند باید اصل مردن را انکار کند؟4- زنده کردن مردگاناز بهانههاى منکران معاد این است که به پیامبرصلى الله علیه وآله مىگفتند: «قالوا ائتُوا بآبائنا» (23) اگر خداوند مردگان را زنده مىکند پس تو همین الآن پدران ما را زنده کن! و یا مىگفتند: «فَاتوا بِآبائنا اِن کنتم صادقِین» (24 ) اگر شما راست مىگویید که قیامتى هست، پس پدران ما را زنده نمایید!انسان اگر بناى لجاجت نداشته باشد همین خواب و بیدارى خود و بهار و پائیز درختان براى قبول کردن معاد کافى است و اگر بناى لجاجت داشته باشد بر فرض پدرش هم زنده شود، مىگوید: خود ما را جوان کن و بالأخره تقاضاى بهم ریختن دستگاه آفرینش را مىکند و آخر هم ایمان نمىآورد!!مگر ماه را آن بزرگوار براى آنان دو نیم نکرد؟ مگر حضرت صالح براى قومش شتر مادهاى را به عنوان معجزه خود به اذن خدا از دل کوه بیرون نیاورد، امّا آنان شتر را پى کردند و کشتند و مستوجب عذاب گردیدند؟ مگر بعداز دو نیم شدن ماهبه جاى ایمان آوردن نگفتند که اینها همه سحر و جادو است؟ و مگر حضرت عیسى علیه السلام که مرده زنده مىکرد توانست همه مردم را تسلیم قدرت خدا کند؟مگر در قرآن نمىخوانیم که عدّهاى نزد پیامبر بزرگوار آمدند و گفتند: ما به تو ایمان نمىآوریم تا اینکه آسمان را بر زمین فرودآورى یا خداوند و ملائکه را نزد ما احضار کنى. غافل از آنکه وظیفه پیامبران عزیز بیان استدالال و نشان دادن نمونههایى از قدرت الهى است، نه اجابت خواستهها و هوا و هوس این و آن.مگر به خاطر ایمان آوردن این و آن مىتوان نظام هستى را بهم ریخت؟مگر خداوند جسم است تا نزد این و آن احضار شود؟ خداوند در پاسخ کسانى که زنده شدن مردگان را کار محال و ناشدنى مىپندارند چنین مىفرماید: «أوَلَم یَروا اَنّ اللّه الّذى خَلَق السّموات و الارضَ قادِرٌ على أن یَخلُقَ مِثلَهم و جَعَل لهم أجلاً لاریبَ فیه فأبَى الظالمون الاّ کفوراً» (25)مگر نمىدانند خدایى که آسمانها و زمین را آفریده است مىتواند مانند آنها را نیز بیافریند، براى این مردم مهلت و مدّتى قرار داده که تردیدى در آن نیست، ولى ستمگران جز انکار کارى نمىکنند.کوتاه سخن آنکه اگر ایمان مردم نیاز به معجزه دارد که انبیا آوردند و اگر ایمان هر فردى مستلرم بهم ریختن نظام آفرینش است که هرگز انبیا تسلیم امیال یک عدّه هوسران لجوج نخواهند شد.
5 - مرگ، پایان قدرت خدا و نیستىمنکران معاد مىگویند: مردن، یعنى تمام شدن قدرت خدا و پیروزى عوامل مرگ بر اراده خدا، در حالى که مردن نیز از مقدّرات الهى و تحت اراده و قدرت خداوند است. قرآن مىفرماید:«نَحن قَدّرنا بَینکُم الموتَ و ما نَحنُ بِمَسبوقِین» (26) ما خودمان مرگ را در میان شما مقدّرنمودیم و هیچ عاملى در هستى بر ما پیروز نشده و سبقت نمىگیرد. آنان مىگویند: مردن، یعنى نیستى و فانى شدن! غافل از آنکه نیستى که آفریدن نمىخواهد. چنانکه در قرآن مىخوانیم:«خَلَق الموتَ و الحَیاة» (27)خداوند هم مردن و هم زندگى و حیات را آفرید.بنابراین مرگ نیستى نیست، بلکه انتقال از منزلى به منزل دیگر است. جالب اینکه قرآن از مردن، 14 مرتبه با واژه «تَوفىّ» که به معناى تحویل گرفتن است نام مىبرد، یعنى با مردن، شما نابود نمىشوید بلکه ما داده خود را بدون کم و کاست پس گرفته و موقّتاً تحویل مأموران خودمان مىدهیم.رسول خداصلى الله علیه وآله نیز فرمودند: گمان نبرید که با مرگ نابود مىشوید، بلکه از خانهاى به خانه دیگر کوچ مىنمایید.
پینوشتها: 1 :سوره نجم ، آیه 422 : سوره جاثیه ، آیه 243 : سوره فاطر ، آیه 94 : سوره ق ، آیه115 : سوره یس ، آیه 796 : سوره اسراء ، آیه497 : سوره اسراء ، آیه518 : سوره روم ، آیه 27 9 : سوره زلزال ، آیه 110 : سوره اعراف ، آیه 2911 : سوره واقعه ، آیه 62 12 : سوره طارق ، آیه های 7 و 8 13 : سوره قیامه ، آیه 4014 : سوره ق ، آیه 1515 : سوره اسراء ، آیه 9916 : سوره مریم ، آیه 6717 : سوره قیامه ، آیه های 5 و6 18 : سوره جاثیه ، آیه 2419 : سوره تغابن ، آیه 720 : سوره سجده ، آیه 1021 : سوره رعد ، آیه 522 : سوره اسراء ، آیه 5123 : سوره جاثیه ، آیه 2524 : سوره دخان ، آیه 3625 : سوره فرقان ، آیه 5026 : سوره واقعه ، آیه 6027 : سوره ملک ، آیه 2 فهرست منابع و مآخذ . 1 - قرآن کریم 2 - طالقانی ، محمود : پرتوی از قرآن ، شرکت سهامی انتشار ، تهران ، دی 13503 - طباطبایی ، محمد حسین : تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ، نشر بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی ، چاپ دوم ، تابستان 644 - قرائنی ، حسن : معاد ، انتشارات حدیث ، چاپ اول ، 13795 - کلینی : اصول کافی ، ترجمه و شرح سید هاشم رسولی ، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت (ع) ، جلد اول6 - مجلسی (علامه):بحار الانوار ، دارالکتب الاسلامیه ، چاپ چهارم ، جلد چهارم7 - مصباح یزدی ، محمد تقی : معارف قرآن ، انتشارات اسلامی ، 13818 - محمد تقى ، مصباح یزدى: آموزش عقاید، انتشارات سپاه ، سال 1374 ، جلد سوم 9 - مطهرى ، مرتضى : مجموعه آثار ، انتشارات الزهرا ، چاپ 1362 ، جلد دوم10- مکارم شیرازی و دیگران : تفسیر نمونه ، دارالکتب الاسلامیه ، چاپ هفدهم و با استفاده از نرم افراهای نورالانوار ، مجمع التفاسیر ، صبا ، و سایت اینترنتی تفسیر نور حجت السلام قرائتی والسلام علی من التبع الهدی